خلقت زن

خلقت زن

در آغاز، آفریدگار جهان چون به خلقت زن رسید، دید مصالح سفت و سخت را در آفرینش مرد به کار برده و دیگر چیزی نمانده است. در کار خود واله گشت و پس از اندیشه بسیار چنین کرد :

گردی رخسار از ماه، تراش تن از پیچک، چسبندگی از پاپیتال، لرزش اندام از گیاه، نازکی از نی، شکوفایی از غنچه، سبکی از برگ، پیچ و تاب از خرطوم پیل، چشم از غزال، نیش نگاه از زنبور، شادی از نیزه نور خورشید، گریه از ابر، سبک سری از نسیم، بزدلی از خرگوش، غرور از طاووس، نرمی از آغوش طوطی، سختی از خاره، شیرینی از انگبین، سنگدلی از پلنگ، گرمی از آتش، سردی از برف، پرگویی از زاغ، زاری از فاخته، دورویی از لک لک و وفا از مرغابی نر گرفت و به هم سرشت و زن را ساخت و به مردش سپرد.

پس از هفته ای مرد نزد خدا باز آمد و گفت: “خدایا این که به من داده ای زندگی بر من تباه کرده. پیشه اش پرگویی است. دمی مرا به خود وا نمی‌گذارد، آزارم می دهد، مدام نوازش می‌خواهد، دوست دارد همیشه سرگرم‌اش کنم، بی‌خود می‌گرید، تنها کارش بیکاری است. آمده‌ام پس‌اش دهم. زندگی با او برایم امکان پذیر نیست. از من باز ستانش.”

خدا گفت: “باشد” و زن را پس گرفت.

پس از هفته ای دیگر مرد دوباره نزد خدا شد و گفت: “خداوندا ! تنهای تنها شده ام. به یاد می‌آورم چگونه برایم آواز می خواند، می‌رقصید، از گوشه چشم نگاهم می‌کرد، با من بازی می‌کرد، به تنم می‌چسبید، خنده اش گوشم را نوازش می‌داد. تنش خرم و دیدارش دلنواز بود. او را به من باز پس ده.”خدا گفت: “باشد” و زن را به او پس داد.

پس از سه روز.. دیگربار مرد نزد خدا شد و گفت: “خدایا! نمی‌دانم چگونه است، اما گویا زحمت او بیش از رحمت اوست؛ پس کرم کن و او را از من باز پس گیر!”

خدا گفت: “دور شو! بس است هر چه گفتی. برو با او بساز!”



نتیجه : آقایون محترم و نسبتا محترم لطفا بسوزید و بسازید که همینم از دست بدیم دیگه چیزی برای سرگرمی نداریم . در بیابان لنگه کفشی نعمت است!!!
گزارش تخلف
بعدی